پرشین بلاگ از کجا شروع شد؟!
گفت وگو با موسسین پرشین بلاگ
از: CCW Magazine
بنیانگذاران نخستین سرویس وبلاگ فارسی:
عطا خلیقی سیگارودی، مهندسی مکانیک دانشگاه خواجه نصیر، سن: 28 سال -
بهرنگ فولادی، مهندسی مکانیک دانشگاه خواجه نصیر، سن: 27 سال - سهند
قانون، مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد، سن: 25 سال
محمود اروج زاده: یادم هست چند روزی بیشتر از به راه افتادن اولین
سرویس وبلاگ فارسی نگذشته بود که توانستیم قراری در دفتر ماهنامه دنیای
کامپیوتر و ارتباطات بگذاریم و با سه جوان پایه گذار این سرویس به گپ وگفت
بپردازیم. دو چیز از همان ابتدا کاملا عیان بود، اول نوعی نگرانی و دلشوره
که به وضوح در آنها دیده میشد(و شاید اگر به واسطه دانشگاه مشترکمان نبود
هرگز این قرار جور نمیشد) و دومی چیزی که شاید در هیچکدام به چشم
نمی آمد: توجه به عمق کاری که انجام شده یعنی نخستین سرویس جدی فارسی و
قابل اعتنا در پهنه وب، که به زودی خواهد توانست افزایش شمار وبلاگ های
فارسی را روی یک منحنی نمایی بیندازد. شاید می بایست مدت ها می گذشت تا
همگان بدانیم که داشتن خلاقیت و جسارت در چند نفر، و رفتنشان به کام خطر و
سختی، چه میوه شیرینی را نصیب دیگران می کند. حالا و با گذشت چهار سال از
این اتفاق، باز هم همان ها و به همان بهانه دور هم جمع شدیم تا دوباره از
همان روزها بگوییم،(البته سهند قانون در هنگام گفتوگو در دسترس نبود).
این گفت وگو را بگذارید به حساب ادای دین به سه جوانی که این قدم شجاعانه
را برداشتند. ما به این انگیزه ها و شجاعت ها بسیار نیازمندیم. (این
گفت وگو در شماره آتی ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات منتشر خواهد شد)
بقیه تو ادامه ی مطلبه...
- چهار سال از اولین گفت وگوی ما میگذرد که در شماره نهم ماهنامه دنیای
کامپیوتر و ارتباطات هم منتشر شد. بیشتر مایلم به چگونگی شروع و انگیزه ها
و ادامه آن بپردازیم. آن موقع شما که هم دانشگاه بودید چطور با سهند آشنا
شدید؟
عطا: در آن زمان بهرنگ درگیر سربازی بود و سهند هم دانشجو بود، قبلا
سه نفری با هم پروژه مشترکی نداشتیم ولی من با بهرنگ پروژه ای داشتیم که
یک سایت برای کنکوری ها بود که سوال، درس و آزمون را به دانش آموزان ارائه
می داد، آنجا با برادر سهند و سپس با خود سهند آشنا شدیم. پیشنهاد اولیه
برای سرویس وبلاگ را سهند داد، در ابتدا چیزی بود مانند Movabletype ،
یعنی یک CMS برای نصب و استفاده روی وب سایت شخصی. بعدش پیشنهاد دادم که
این ایده به یک سرویس تبدیل شود و با بچه ها تقسیم کار شد و هر کسی بررسی
چند قسمت را به عهده گرفت.
- کی ایده راه ندازی پرشین بلاگ به ذهنتان رسید؟ وبلاگ مدیران نشان می دهد که اولین پست شما در 21 خرداد 1381 منتشر شده است...
بهرنگ: سایت از اول خرداد آماده بود، ولی کار آماده سازی ساب دامین ها در حال انجام بود.
عطا: چند دامنه بود مثل «پرشین وبلاگ» و «فارسی بلاگ» و...
- پیشنهاد دامنه «پرشین بلاگ» از چه کسی بود؟
عطا: از بهرنگ بود، آن نوشته صفحه اول «وبلاگ چیست»(که الآن دیگر
نیست) که خیلی جاها به عنوان تعریف وبلاگ استفاده می شد هم نوشته بهرنگ
بود، من هنوز طرح ها و کاغذهای اولیه و اتودها را دارم. بنر اصلی بالای
صفحه کار سهند بود، که البته آخزین نسخه را من با سهند تغییر دادیم تا به
تمپلیت صفحه بخورد. تمپلت صفحه را هم من طراحی کرده بودم
- چرا اصلا فکر یک سرویس وبلاگ فارسی و بزرگ بودید؟
عطا: ما آن زمان به یک سرویس بین المللی فکر نمی کردیم، و قصدمان داخل ایران بود و شاید خیلی به موفقیت در داخل هم امیدوار نبودیم...
- فکر نمی کردید که مثلا «بلاگر» با اضافه کردن امکانات فارسی، بتواند
به فارسی زبان ها سرویس بدهد و دیگر نیازی به سرویس کاملا فارسی نباشد؟
عطا: آن موقع سرویس فارسی در اینترنت نداشتیم، یادم هست فقط یکی دو
سرویس ایمیل فارسی داشتیم که بعضی ایمیل فارسی را تصویر می کردند و
می فرستادند. آن موقع هم لیست ها(مثلا لیست حسین درخشان) نشان می داد که
700 وبلاگ فارسی ثبت شده داریم. ما برای تعدادی از وبلاگ های خیلی معروف
هم نام رزرو کردیم و بهشان خبر دادیم مثلا هودر، خورشیدخانم، ندا و...
- جواب دادند؟
عطا: این emailها را با کامپیوتر بهرنگ ارسال کردیم که طبق معمول یک
ایراد کوچک داشت این که تاریخش یک سال عقب بود، بنابراین ایمیل ها با
تاریخ غلط میرفت و حتما خیلی ها آن ایمیل ها را ندیدند!
- اولین خبر شما هم که در گویا منتشر شد...
عطا: بله، در خبری سرویس وبلاگ فارسی را معرفی کردیم به گویا و از
فردای آن روز هم که هجوم کاربران شروع شد. در آن زمان گویا بسیار پربیننده
و در صدر سایتهای خبری بود. به همین دلیل با خبری که منتشر کرد، باعث شد
که کاربران هجوم بیاورند. کاربران که با یک سرویس کاملاً فارسی مواجه شده
بودند هم شروع به گرفتن وبلاگ کردند.
- دامنه و هاستینگ را از کجا تامین کردید؟
عطا: از شرکت های داخلی نه، مستقیما از یک شرکت خارجی پانصدمگابایت
سرور اشتراکی گرفتیم(که آن موقع حجم خیلی زیادی بود) فکر کنم صددلار برای
یکسال. یادم هست که بعدا فهمیدیم اگر از طریق CNET رفته بودیم تخفیف حسابی
می گرفتیم که از دست دادیم و حالمان گرفته شد!
- چقدر با بلاگر و کار آن به عنوان یک سرویس دهنده وبلاگ آشنایی داشتید؟
بهرنگ: کاملا آشنا بودیم، و زیر و بم آن را می شناختیم. در زمان تحلیل سیستم، بلاگر نیز تحلیل شد.
- کی سراغ سرور اختصاصی رفتید؟
بهرنگ: پانزده شهریور 1381 ، چون اول ما از دیتابیس اکسس استفاده کرده
بودیم که شدیدا کم آورد، بعد تبدیل کردیم به SQL و یک ماه بعد رفتیم سراغ
سرور اختصاصی
- جایی گفته بودید که هزینه راه اندازی دویست تومان بود...
عطا: شاید هم کمتر، ولی با داشتن سرور، دیگر ماهی حدود سیصد تومن هزینه داشتیم.
- پس گروه سه نفری موسسین همچنان همکاری داشتید تا اینجا؟
بهرنگ: بله مرداد ماه شرکت «پویاسافت» را تاسیس کردیم و قرار بود سهند
هم بیاید که بدلیل مشکلات شخصی اش کمتر وقت می گذاشت. البته تا چند ماه
بعد حضور هم داشت، ولی از شهریور دیگر نقش کمتری داشت. و چون سهند به
پویاسافت نپیوست، ما هم بهتر دیدیم پویاسافت را به عنوان مالک پرشین بلاگ
اعلام نکنیم، چون او همواره جزو موسسین اعلام می شد. شهریور برای گرفتن
سرور به چند جا از جمله OURIRAN مراجعه کردیم که برای عقد قرارداد
پیش پرداخت 6 ماه طلب می کردند. تامین این مبلغ برای ما مقدور نبود. با
رضاهاشمی آشنایی داشتم که البته او را ندیده بودم و فقط تماس داشتم با
مبلغ مناسبی به صورت پرداخت ماهانه تفاهم کردیم و سرور را او برای پرشین
بلاگ تامین کرد.
- یعنی همکاری هاشمی با پرشین بلاگ از این برهه برای تامین سرور شروع شد؟
بله، تا چند ماه همینطور بود، و بنابراین رابطه دیگری مثلا در حد موسسین پرشین بلاگ، وجود نداشت.
- از چه زمانی رضا هاشمی هم به جمع مدیران پرشین بلاگ پیوست؟
عطا: چند ماه بعد، از مهر 1381، که دیگر هزینه ها افزایش پیدا کرده
بود. با آنکه بارها گفته بودیم که سعی خواهیم کرد سرویس تجاری نشود، تصمیم
گرفتیم که تبلیغات را راه اندازی کنیم. با رضا هاشمی صحبت کردم و توافق
کردیم که ایشان درصدی از تبلیغات را به عنوان حق الزحمه بردارد و سیستم
تبلیغات را راه اندازی نماید. بدین ترتیب ایشان با ما شروع به همکاری کرد
و نرم افزار و سازوکار را خودش ترتیب داد. رضا هاشمی مدتی(تا مرداد 82) به
عنوان مدیر تبلیغات کار می کرد که البته او را در سایت معرفی کرده بودیم و
با اکانت مدیر تبلیغات در سایت می نوشت، آن موقع طی با صحبتی که با
رضاهاشمی داشتیم، بنا شد او هم به جمع سهامداران پرشین بلاگ بپیوندد، به
این ترتیب: عطا 30درصد، بهرنگ30 درصد سهند 20 درصدو رضاهاشمی 20 درصد.
- سرور توانست جواب بدهد؟
بهرنگ: بله، البته تا حدود پایان سال که باز هم بار سیستم خیلی سنگین
شد. این بار هم سرور و هم سیستم نرم افزاری را تغییر دادیم آن موقع حدود
چهل هزار بازدید روزانه داشتیم.
- هیچ اسپانسرشیپی و حمایتی از شما بود؟
عطا: نه! از هیچ کجا!
-سیستم تبلیغات که به راه افتاد اولین تبلیغ خوب شما چه بود؟
عطا: اولین تبلیغ خوب ما هم که هیچوقت یادمان نمی رود، مال
فرارایانه(فراکو) بود، خیلی هم به ما کمک کرد، سه ماه متوالی به ازای هر
ماه هفتصدهزارتومان و تمامی آگهی ها را در این مدت خریده بود!
- پس برای شما را برای چند ماه بیمه کرد آن زمان(خنده جمع)
عطا: بله، بعد رضاهاشمی به سربازی رفت که کار آگهی را من دنبال می کردم.
- اوایل هم که کاربران خیلی در برابر تبلیغات مقاوت می کردند
عطا: بله، هر چند در دنیا استفاده از سرویس رایگان فرهنگ خودش را دارد
که اینجا هنوز جا نیفتاده است، البته پرشین بلاگ و دیگر سرویس دهندههای
وبلاگ ایرانی از نظر توانایی و قابلیت ها خیلی نسبت به بلاگ سرویسهای
برتری دارند، در واقع هدف اصلی ما هم در راهاندازی پرشین بلاگ هم فقط و
فقط نشان دادن این نکته بود که ایرانی ها هم میتوانند یک سرویس مناسب و
معتبر در اینترنت داشته باشند.
- کمی از اتفاقات مهم آن زمان برای پرشین بلاگ بگویید...
عطا: آن موقع ما مشکل داشتیم، خیلی هم خود را آفتابی نمیکردیم،
بنابراین فضا خیلی شفاف نبود، شما مقایسه کنید برخوردی که کاربران خارجی
با سرویس دهنده بلاگر میکردند، با برخورد کاربران ایرانی با اولین سرویس
دهنده فارسی، که خیلی متاثر از تئوری توطئه بود! آن موقع یک جور فضای نقد
و انتقاد و پاسخ با ما و مخالفین درگرفته بود و سایت گویا هم این مجموعه
را با عنوان «گفتمان مدنی» منتشر میکرد.
- اوضاع هزینهها چطور بود؟
عطا: معمولا مشکل داشتیم، با این که سیستم مدام در حال توسعه بود و ما
هم حقوقی – از خودمان – نمیگرفتیم، ولی معمولا هزینه یک ماه آینده را فقط
مطمئن بودیم.
- بیشتر آگهیهایتان چه بود؟
بهرنگ: بیشتر از آیاسپیها.
- چطور به فکر مدل تجاری و همکاری یا گرفتن حامی افتادید؟
عطا: در برههای مشکلات مالی شدید بود، و فکر گرفتن حمایت دولتی و
خصوصی بودیم، حتا به رییس جمهور(سیدمحمد خاتمی) هم نامه نوشتیم که به
شورای عالی اطلاعرسانی ارجاع شده بود.
- متن نامههایتان را دارید؟
عطا: متنش هست. ولی خلاصه مطلب معرفی پرشین بلاگ و حضور فعال فارسی
زبانان در این سرویس بود و البته تقاضای حمایت از این سرویس. ایشان هم به
نامه پاسخ دادند. نوشتند که چرا «پرشین بلاگ»، بهتر نبود اسمش را «فارسی
بلاگ» میگذاشتید و نامه را جهت حمایت به جناب آقای مهندس جهانگرد که
مشاور ایشان و دبیر شورای اطلاعرسانی بودند ارجاع داده بودند. در شورا هم
آقای جهانگرد سعی خود را جهت حمایت از ما کرد ولی به روال اداری افتادیم و
عملا انجام نشد!
- ظاهرا در این زمان بود که افزایش بار کاربران و هزینهها شما را به
مسیر جدیدی هدایت کرد: بحث جلب همکاری و مشارکت. به خاطر دارم که برای شما
شرایط فوقالعاده سختی بود، ولی برای خوانندگان بگویید که سرانجام چطور با
شرکت آریاگستر و آقای بوترابی آشنا شدید؟
عطا: از طریق واسطه
- توافق شما برای ایجاد یک مشارکت و تداوم و توسعه پرشینبلاگ چگونه بود؟
بهرنگ: اسفند 1382 – توافق اولیه این بود که مدیریت مجموعه همچنان با
خود ما باشد. ما حدود عید بود که مجموعه را به آنجا بردیم و مستقر شدیم.
بعد قرار شد شرکتی با سرمایه صدمیلیون تومانی به صورت شصت درصد(آقای
بوترابی)- چهل درصد(ما سه نفر: عطا و بهرنگ و رضا) ثبت شود
- توافق خوب پیش رفت؟
بهرنگ : ثبت شرکت یک سال طول کشید، سرمایهگذاری لازم هم چندان محقق
نشد. کمی اختلاف نظر بود، مثلا من بیشتر معتقد بودم که فعالیتهای جانبی
ضروری نیست و باید بیشتر بر روی خود پرشین بلاگ متمرکز شد، چون در غیر این
صورت بزودی سرویسدهندههای دیگر پیش میافتند. به نظر من دید جدی در باره
ادامه کار پرشین بلاگ به صورت محور اصلی کار نبود. این وضع باعث میشد که
کار زیادی پیش نرود و نتوان سیستم را بهبود داد. در این زمینه نمیشد به
توافق جمعی رسید و امکان خلاقیت نبود، من هم چند ماه بعد ترجیح دادم پرشین
بلاگ را ترک کنم(تابستان 83)
عطا: من این مدت به عنوان مدیرعامل ولی عملا مدیر اجرایی بودم چون
اصلاً شرکتی به صورت حقوقی وجود نداشت. هر چند بعد از مدتی شرایط جوری بود
که در عمل کارها پیش نمیرفت و متوقف مانده بود. من هم تا لحظه آخر سعی
کردم که بتوانم برای سرویس مفید باشم. ولی نشد. به همین دلیل با آنکه
بسیار سخت بود چارهای جز جدا شدن از سیستم نداشتم. حدود تابستان 84 جدا
شدم.
- به عنوان اولین تجربه جدی در زمینه کار و بیزنس، به نظر شما این مدل همکاری چگونه میتوانست ادامه پیدا کند؟
عطا: به نظر من توضیح آن بسیار راحت است. شما مقایسه کنید همکاری
google و بلاگر را و همکاری ما و آریاگستر. مقایسه کنید سرنوشت موسسین
بلاگر را با سرنوشت موسسین پرشین بلاگ که هم اکنون هیچ کدامشان در آن
سرویس، نه نقشی دارند و نه نظری. در آنجا اینگونه همکاریها بارها و بارها
انجام شده و همه میدانند که چه باید بکنند و چه میشود. ولی اینجا نه.
خیلی چیزهاست که برای بار اول و دوم انجام میشود. انگار هنوز اختراع
نشده. در آنجا شروع این نوع همکاریها تقریباً یک موفقیت و شروع کار است
ولی اینجا تقریباً پایان کار. عدم تعریف خط مشی و اهداف کوتاه مدت و
بلندمدت مجموعه، جایگاه افراد در سیستم جدید و ناهماهنگی مسئولیتها و
اختیارات از موانع اصلی عدم موفقیت این همکاری بود.
- به عنوان یکی از موسسین پرشین بلاگ که دیگر در آن نقشی ندارید، نسبت به آن چه حسی دارید؟
عطا: به هر حال پرشین بلاگ مثل بچه ماست(خنده جمع)، مثل فرزند ماست.
درست است که هم اکنون سرپرستی آن را مجموعه دیگری به عهده دارد، ولی
نمیتوانیم نسبت به آن بیتوجه باشیم. دورادور گاهی اوقات به ملاقاتش
میرویم وآرزو داریم بهتر و بزرگتر شود!
- وضعیت فعلی آن را چگونه میبینید؟ و همچنین آینده آن؟
عطا: تغییر آنچنانی در آن نمیبینم. بیشتر تغییرات در ظاهر کار بوده.
به صورت کلی موتور(engine) کار که اصل ماجراست تغییر نکرده است. در مورد
آینده آن هم نمیتوانم نظری بدهم. این را باید از مدیران فعلی آن بپرسید
که چه برنامهای دارند.
- فکر میکنید تقاضا و بازار ارائه سرویسهای فارسی همگانی و رایگان چطور است؟
عطا: من به این موضوع چند بار در مقالات اخیرم اشاره کردم. بطور خلاصه
تا نشود از وب درآمد کسب کرد، سرویسها در همین سطح باقی خواهند ماند،
البته اگر افت نکنند. ولی اگر به کاربران وب فارسی نگاه کنیم، رفتار و
دانش آنها بسیار بهروز شده است. در زمان کنونی ما تقاضای فراوانی داریم.
ولی چیزی که بتوان از آن کسب درآمد کرد، برای عرضه نداریم. این زنجیره
ناقص است و علت اصلی آن نبود زیرساخت پول الکترونیکی در کشور است.
- یادم هست در فضای و وبلاگها به «سه تفنگدار» معروف شده بودید، حالا این سه تفنگدار چه میکنند؟
عطا: بهرنگ که در یک شرکت امنیت IT ، به عنوان مدیر فنی و متخصص امنیت
CISSP، مشغول به کار هست. سهند هم که به انگلیس رفت و فوق لیسانس گرفت. 3
ماه پیش هم به ایران آمد و ازدواج کرد و دوباره در انگلیس مشغول زندگی
است. من هم دوباره پویاسافت را راهاندازی کردم. اصطلاحاً PooyaSoft
Reloaded!. الان هم دارم سعی میکنم با تجربیات این سالها نرمافزارهای
استاندارد و قابل اعتمادی را با همکارانم به بازار عرضه کنم. نوع
نرمافزارهایی که هم اکنون به بازار عرضه میشود هم داستان هزار و یک شب
است که از موضوع خارج است و به آنها اشاره نمیکنم. کلاً همه چیزمان به
همه چیزمان میآید.
خسته نباشین....